روایت شهیدی که برای مخفیسازی رساله امام زمین را کند و حمام ساخت!
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۹۱۰۸۲
خبرگزاری فارس- سمنان: روزهای سختی بود. التهاب و نگرانی همه جا را فراگرفته بود؛ اما بچههای انقلاب از پای نمینشستند. با هر مصیبتی بود، کارشان را انجام میدادند.
«عباس»، استاد معروف سرخهایها، نوارهای امام را گوش میداد و با دقت متن سخنرانیها را پیادهسازی میکرد و روی برگه مینوشت تا به دست مردم و انقلابیون برسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همسرش در تمام آن روزهای سخت در لبیک به ندای امام خمینی (ره) با عباس همراهی میکرد و جایگاه زن ایرانی مسلمان را بازیافته بود.
«سکینه احسانی» بانویی است که در ۱۶ سالگی به عقد «عباس فیض» معروف به «استاد عباس» که پسرخالهاش بود، درآمد.
ازدواجی که سرآغاز تحولات زندگی او نیز بود. ازدواج سکینه و عباس در سال 1356 همراه با نهضتهای انقلابی در شهرهای مختلف کشور علیه رژیم شاهنشاهی رخ داد؛ وقتی از او درباره روند آشناییشان پرسیدیم، گفت:
- من با فعالیتهای انقلابی پیش از ازدواج نیز آشنایی داشتم؛ چراکه برادرم به همراه عباس، کارشان درست کردن نارنجک و اسلحه دستساز، چاپ اعلامیه و پخش تراکتها و اعلامیهها بهصورت مخفیانه و دور از چشم مأموران ساواک بود.
مادرم برای جاسازی وسایل انقلابیون نه نمیگفت
فارس: پس همسرتان را قبل از ازدواج هم میشناختید.
احسانی: بله. باید بگویم تقریباً هر روز عباس به خانه ما رفتوآمد داشت و ساعتها با برادرم در اتاقی مشغول این کار بودند.
پدرم مدام به برادرم و عباس هشدار میداد و میگفت که احتیاط کنید تا در دستان مأموران شاه گرفتار نشوید. من از نزدیک شاهد این ترس و واهمه پدر و مادرم بودم.
با وجود اینکه مادرم دلنگرانیهای مادرانهاش را داشت؛ اما دست رد به سینه برادرم نمیزد و وقتی به مادرم میگفت اینها را در جایی جاساز کن که دست احدی به آن نرسد، مادرم نه نمیگفت.
میترسیدم آشنای ساواکی ما عباس را لو دهد
فارس: بعد از ازدواج شرایطتتان تغییری نکرد؟
احسانی: عروسی گرفتیم و با خانواده همسرم یکجا زندگیمان را آغاز کردیم. حالا دیگر انگار خیال عباس راحتتر شده بود و برای همین در انجام فعالیتهای انقلابی شبانهروز نمیشناخت.
سالهای ۵۶ یا ۵۷ که شد، اوج تظاهرات مردمی در خیابانها در شهرهای مختلف از جمله سرخه شکل گرفت و حکومت نظامی و ممنوع شدن ترددهای شبانه در کوچه و خیابانها نیز شدت گرفته بود.
از آنجا که یکی از آشنایان خانوادگی ما در ساواک مشغول به کار بود، همین مسأله کار را برای عباس و برادرم سختتر کرده بود.
عباس متوجه شده بود که این آشنای خانوادگی به آنها مشکوک شده است؛ بنابراین، با احتیاط بیشتری فعالیت میکرد و من از این بابت بسیار نگران بودم که نکند این آشنایمان عباس را لو دهد.
برای مخفیسازی اعلامیهها خواستند حمام درست کنند
فارس: عباس و برادرتان برای رو نشدن دستشان پیش آن آشنای ساواکی چه کردند؟
احسانی: عباس علاوه بر اینکه سخنرانیهای امام را از نوارهای کاستی که به دستش میرسید، گوش میداد و روی کاغذ پیاده میکرد، یک دستگاه چاپ اعلامیه نیز داشت.
شک آن آشنای خانوادگی باعث شد تا عباس به مادر شوهرم بگوید که میخواهم در خانه برایت حمام درست کنم؛ البته این یک بهانه بود ولی ما فکر کردیم واقعاً میخواهد حمام درست کند؛ در حالی که محل موردنظرش، جاسازی بود برای مخفی کردن دستگاه چاپ و رساله امام خمینی (ره) و ... در داخل اتاقک حمام!
زمین را کندند. همه وسایل را در آنجا پنهان و حمام را به همان صورت نیمهکاره رها کردند و کارشان را ادامه دادند.
عباس شنیده بود که مأمورها میخواهند خانه را تفتیش کنند
فارس: ساواکیها اصلاً سراغشان نیامدند؟
احسانی: یک روز عباس شنیده بود که مأمورها میخواهند خانه را تفتیش کنند. یک دفعه سراسیمه با برادرم با یک گونی در دست به سمت همان حمام نیمهکاره رفتند. بعد از ساعتی بیرون آمدند و آن گونی را به من دادند و گفتند ببر خانه مادرت!
من هفتماهه باردار بودم و آن گونی هم بسیار سنگین بود؛ اما به هر صورت، گونی را زیر چادرم مخفی کردم و راهی خانه مادرم شدم.
خلاصه با هر زحمتی که بود خودم را به خانه مادرم رساندم. به مادرم گفتم این گونی را جایی مخفی کن تا فردا صبح پدرم به بیابان ببرد و در زمین دفنش کند؛ اما از آنجایی که برادرم را هم شناسایی کرده بودند و به او مشکوک بودند، تصمیم طور دیگری شد.
داستان جالب گونی و تنور داغ!
فارس: قرار شد چه کار کنید؟
احسانی: تصمیم گرفتیم تا مادرم گونی را به خانه همسایهمان که یک پیرزن بود، ببرد.
پیرزن، معلم قرآن و گوشش هم سنگین بود. مادرم گونی را داخل یک پتو پیچاند و در تنور خانه همسایهمان گذاشت.
بعد از چند ساعت، مادرم به خانه همسایهمان برگشت که دید یکی از همسایهها تنور را روشن کرده تا دنبه داغ کند.
مادرم به آن خانم گفت چه کار میکنی؟ گفت دنبه داغ میکنم. باز گفت درون تنور وسیله بود. خانم همسایه گفت این گونی برای شما بود؟ من از تنور درآوردمش! این شد که دوباره گونی سر جای اولش یعنی خانه مادرم برگشت و صبح فردا، پدرم گونی را به بیابان برد و زیرزمین دفن کرد.
4 روز بستری بودم؛ اما عباس به عیادتم نیامد
فارس: عباس در ادامه چه کرد؟
احسانی: نخستین فرزند ما سال ۱۳۵۷ به دنیا آمد. من چهار روز در بیمارستان بستری بودم؛ اما در طول این مدت، عباس اصلاً به عیادتم نیامد.
دلشوره عجیبی داشتم. با اینکه مادر و مادر شوهرم از او برای من خبر میآوردند که حالش خوب است؛ اما من میترسیدم دستگیر شده باشد.
بعد از مرخصی از بیمارستان به عباس گلایه کردم و او در جواب گفت من از احوالت باخبر بودم؛ اما نمیتوانستم به بیمارستان بیایم. با وجود اینکه از او دلخور بودم؛ اما بههرحال، عشق و اعتقاد راسخش به کاری که میکرد، را درک میکردم.
عباس در راهپیماییها کلاهگیس میگذاشت!
فارس: خودتان هم با او در اقداماتش مشارکت داشتید؟
احسانی: امام به خانمها و مشارکت آنها در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی اهمیت زیادی میداد. ما هم در حد توان سعی میکردیم در این راه قدم برداریم.
آن روزها به دلیل شدت اعتراضات و راهپیماییهای مردمی، هر حرکتی علیه شاه و رژیم شاهنشاهی باید با احتیاط بیشتری انجام میشد؛ به همین خاطر، هر وقت عباس میخواست در راهپیماییها شرکت کند، برای اینکه شناسایی نشود، کلاهگیس میگذاشت!
در یکی از شبها، مأموران عباس را تعقیب میکنند. او به هر ترتیبی که بود خودش را به خانه رساند. از آنجا که در خانه تنور پخت نان داشتیم، گفت بهسرعت روشنش کن و کلاهگیس و لباس بنفشی که بر تن داشت، را در آتش سوزاند و حتی یادم هست برادرش نیز عین همان لباس را داشت که آن را هم در آتش سوزاندیم.
عباس در راه اعتقادش «شهید» شد
فارس: با همه این اتفاقات، شما امروز همسر یک «شهید» هستید. چه حسی دارید که شاید وجود ظاهری عباس دیگر کنارتان نیست؟
احسانی: با این همه، انقلاب بهمن ۱۳۵۷ پیروز شد و نتیجه همه تلاشهای شبانهروزی مردان انقلابی آن روز مثل عباس فیض به ثمر نشست.
عباس ۱۲ بهمن ۵۷ خودش را به تهران رساند تا در جشن انقلاب شرکت کند. همان آشنای خانوادگی که پسرش در ساواک کار میکرد، همان روز به خانه مادر شوهرم آمد و گفت عباس به تهران است؟ مثلاً عباس و امثال او میخواهند شاه را بیرون کنند؟ اما مادر شوهرم گفت من خبر ندارم عباس کجاست!
همسرم گرچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در جبهههای حق علیه باطل شرکت کرد و در یک عملیات در سال ۱۳۶۳ به درجه رفیع شهادت نائل آمد؛ اما ما او را همیشه کنار خود حس میکنیم ...
پایان پیام/۷۴۰۰۷/م/
منبع: فارس
کلیدواژه: انقلاب اسلامی عباس فیض شهادت حکومت نظامی ساواک رساله امام خمینی تظاهرات مردمی مادر شوهرم خانه مادر خانه ما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۹۱۰۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عهد کردیم خودسانسوری نکنیم
به گزارش قدس آنلاین، این برنامه در هر قسمت، یکی از پروندههای مهم و چالشی کشور را بدون واسطه بررسی میکند. فصل اول بیواسطه در ۲۶قسمت از شبکه یک سیما پخش شد. این برنامه محصول سازمان هنری رسانهای اوج است که روی آنتن شبکه یک سیما میرود. درباره جزئیات بیشتر این برنامه با «محمدعلی صدرینیا» کارگردان و تهیهکننده «بیواسطه» گفتوگو کردیم که میخوانید.
در این فصل سراغ فضاهایی رفتید که پیش از این کمتر دوربینی به آنجا رفته بود، مثل کارخانه اسلحهسازی یا مراکز هستهای. تمایز و ویژگی فصل دوم «بیواسطه» را نسبت به فصل اول چه میدانید؟ تلاش ما در فصل دوم این است فضای رنگارنگی از سوژهها، موضوعات و لوکیشنها را داشته باشیم و مانند فصل اول به دنبال این بودیم دوربین «بیواسطه» سراغ روایتهایی برود که مخاطب، کمتر تصویر و تصوری از آنها دارد. در فصل دوم سراغ موضوعاتی رفتیم که مردم امکان حضور در آن فضاها را ندارند؛ مثلاً در قسمت اول به کارخانه اسلحهسازی پارچین رفتیم که یک مجموعه نظامی با حساسیتهای بالای امنیتی است یا قسمتی دیگر سراغ رئیس سازمان انرژی اتمی رفتیم و به موضوع صنعت هستهای پرداختیم. وارد فضاهایی مثل رآکتورها و خط تولید رادیوداروها شدیم که کمتر دوربینی به آنجا رفته است. همچنین در این فصل سراغ برخی معضلات و مشکلات اجتماعی رفتیم که روایتهای کمتر دیدهشدهای در قاب تلویزیون داشتند؛ مثلاً به بعضی از مناطق محروم سیستان و بلوچستان و یا حاشیه شهر تهران رفتیم که تاکنون روایتهای کمی از آنها روی آنتن دیدهایم.
موضوعاتی مثل صنعت هستهای و توان نظامی، موضوعاتی حساس هستند که کمتر برنامهسازی سراغشان رفته است و به دلیل کمبود روایتهای داخلی در این باره، مردم برای یافتن پاسخ پرسشهایشان به روایتهای غیررسمی و رسانههای خارجی هم رجوع میکردند، چه شد که این ضرورت روایتگری، امروز احساس شد؟ اهمیت و ضرورت این موضوع از سالها پیش مشخص بود اما بستگی داشت که تیمهای برنامهساز با چه نگاهی سراغ این موضوعات بروند و اینکه دستگاهها و بخشهایی که باید پاسخگو باشند چقدر همراهی و همکاری کنند. ما از فصل اول در «بیواسطه» با خودمان عهد کردیم خودسانسوری نداشته باشیم. وقتی سراغ موضوعی میرویم، تا جایی که ممکن است پرسشهای مردم را در آن حوزه بپرسیم. در قسمت اول این فصل که سراغ کارخانه اسلحهسازی و مرکز صادرات دفاعی رفتیم درباره مباحث مرتبط با موشک، پهپاد، توان نظامی و اهمیت آن سؤالات صریحی پرسیدیم. در قسمتی که مرتبط با موضوع هستهای بود مسئله اصلی ما، پرداختن به این پرسش مهم در اذهان عمومی بود که با وجود تحریمهای جدی کشورمان بهخاطر انرژی هستهای، منافع این صنعت چیست و چرا اثراتش را نمیبینیم؟ ما تلاش کردیم سراغ این پرسش برویم و به آن پاسخ بدهیم. ولی ماجرا، سمت دیگری هم دارد که نهادها و مسئولان هستند و بستگی به همراهی و همکاری آنها دارد. خوشبختانه وزارت دفاع و سازمان انرژی اتمی با روی خوش ما را همراهی کردند ولی در مسیر تولید برنامه با دستگاههایی مواجه شدیم که همچنان نگاه سنتی دارند و زمانیکه میفهمند مجری برنامه، محمد دلاوری است یا ممکن است سؤالاتی بپرسد که ضعفها و کمکاریشان عیان شود تمایلی به مشارکت ندارند و ترجیح میدهند با حضور در یک برنامه تلویزیونی خنثی، گزارش عملکرد بدهند، به جای اینکه پاسخگو باشند.
ساخت چنین برنامههایی میتواند مسیر برنامهسازی سیاسی را در رسانه ملی هموار کند؟
امید و تلاش ما همین است. تولید برنامه در استودیو برای ما راحتتر و بیدردسرتر است، چرا که هماهنگی لوکیشنهایی خارج از تهران برای تیم تولید، فرسایشی و سخت است اما فکر میکنیم این شکل از پرداخت به سوژهها و مطالبهگری سبب میشود برنامهسازی سیاسی را یک گام به جلو ببریم.
اگر رسانههای رسمی از زیر بار برنامهسازی سیاسی شانه خالی کنند، رسانههای خارجی و غیررسمی وارد این حوزه میشوند و میدان روایتها از سوی راویان داخلی خالی میشود. همینطور است. معمولاً رسانه ملی تمایل به ساخت برنامههای سیاسی دارد تا مرجعیت رسانهای داشته باشد ولی بخشی از ماجرا به نهادها و دستگاههای مختلف برمیگردد که آنها هم باید این نگاه را داشته باشند. ما در مسیر تولید فصل دوم «بیواسطه» دستگاهها و وزارتخانههایی را داشتیم که با آغوش باز پذیرای ما بودند و ضعفها و قوتهایشان را صادقانه میگفتند اما گارد برخی از دستگاهها و نهادها به روی ما بسته بود و حتی به صورت غیررسمی میگفتند سمت ما نیایید. این ناشی از ضعف عملکردی آن دستگاه یا نگاه دهه شصتی روابط عمومیهایشان به رسانه است. حتی این نگاه وجود دارد که اگر دیده نشوند یا فراموش شوند بهتر از این است که در معرض توجهات رسانهای قرار گیرند.
مرز استقلال رأی در روایتهای «بیواسطه» که سفارشدهنده آن، سازمان اوج و پخشکنندهاش رسانه ملی است تا کجاست؟ «بیواسطه» وقتی موفق خواهد بود که واقعیت ایران امروز را به مخاطبان نشان دهد. این واقعیت، اجزای مختلفی دارد که شامل پیشرفتها، ضعفها، قوتها و کمبودها در حوزههای مختلف میشود. آنجایی مخاطب، ما را باور خواهد کرد که بفهمد واقعیت را به او میگوییم، یعنی هم نیمه پر لیوان را به او نشان میدهیم و هم نیمه خالی را. ما سعی نکردیم دوربین «بیواسطه» را به دوربین تبلیغاتی یکطرفه تبدیل کنیم. هم سراغ پیشرفتها میرویم و هم ضعفها. تلاش ما این است روایتی واقعی از اتفاقات و ماجراها داشته باشیم، چون نقطه مطلوب ما و مخاطبان، همینجاست. ما در عصری زندگی میکنیم که روایتها یکسویه نیستند و اگر درباره موضوعی روایتی داشته باشیم که درست نباشد، روایت دیگری از آن در شبکههای اجتماعی منتشر میشود؛ پس اعتماد مخاطب برایمان مهم است.
گاهی هزینههای اجتماعی که تلویزیون پس از پخش برنامههای سیاسی داده آنچنان سنگین بوده که ترجیح میدهد سراغ اینگونه از برنامهسازی نرود، اما نپرداختن به موضوعات روز در رسانه ملی چه هزینههایی برای جامعه پرسشگر امروز دارد؟ بهنظرم رسانه ملی باید برندهای ماندگار در برنامهسازی سیاسی داشته باشد و این برندها، مقطعی نباشند. اگر قرار است روی افکار عمومی اثرگذار باشد باید تحملش را بالا ببرد تا بتواند برندهایی از برنامههای تلویزیونی سیاسی جدی را خلق کند که مجری معتبر و دارای کاراکتر ویژه داشته باشد. در گام اول، تلویزیون باید در حوزه برنامهسازی سیاسی، برندسازی کرده و سپس آن برند را حفظ کند. ما با موضوعات مختلفی در جامعه مواجه هستیم که در مقاطع مختلف درباره آن، برنامهای ساخته و هر بار برند جدیدی خلق میشود. مثلاً در مقطع انتخابات، یکسری برنامهها روی آنتن میرود که با گاردهای بازتری به موضوعات روز جامعه میپردازد و پس از پایان انتخابات، آن برنامه و پرداخت به آن موضوعات، تمام میشود. مثلاً مسئله حجاب در مقطعی حساسیت بیشتری دارد و در یک بازه زمانی کوتاه، برنامههای گفتوگو محور با رویکردی باز در این باره روی آنتن میرود اما بعد تعطیل میشود. رسانه ملی بابت این برنامهها، هزینههای اجتماعی میدهد در حالیکه اگر برندهایی ثابت با رویکردی مشخص طی سالها ساخته شود و همیشه روی آنتن برود، اعتبار و مخاطب پیدا میکند. در چنین وضعیتی، آن برنامه سیاسی و اجتماعی برند میتواند در موقعیتهای مختلف، موضوعاتش را متناسب با شرایط روز به آن مباحث اختصاص دهد ولی وقتی نگاهها مقطعی شود سبب میشود هر دفعه، برند جدیدی خلق شود و برای جا افتادن و اعتباربخشی آن، هزینه و تلاش مضاعفی صورت گیرد ولی زمانیکه بناست اثرگذار باشد، آن ماجرا تمام شده و برنامه هم تعطیل میشود. این رویکرد، اشتباه است و در این سالها ضربهاش را در مدیریت افکار عمومی خوردیم. کاش برندهای ماندگار برنامه سیاسی را در تلویزیون داشته باشیم و مدیران سازمان، فشارهای بیرونی که به صدا و سیما میآید را تحمل کنند تا این برنامهها استمرار یابند. امیدوارم برنامه «بیواسطه» در یک بازه زمانی طولانی روی آنتن بماند و به یک برنامه مقطعی تبدیل نشود. اگر قرار باشد «بیواسطه» به برنامهای مطالبهگر تبدیل شود که هر بار سراغ پروندههای جدید و جنجالی میرود، مماشات نمیکند و بررسی دقیق و موشکافانه دارد، باید به برندی ثابت تبدیل شود. در صورت استمرار در ساخت و پخش چنین برنامههایی میتوان به اثرگذاری آنها در طولانی مدت امیدوار بود. زهره کهندل